بگرام؛ لقمه‌ای بزرگی که در گلوی امپریالیسم آمریکا گیر خواهد کرد

امپریالیسم نه یک «سیاست» اختیاری، که یک «ضرورت» ساختاری برای نظام سرمایه‌داری در مرحله انحصاری-مالی آن است. امپریالیسم مرحله عالی و ذاتی نظام سرمایه‌داری است که ماهیت آن در جنگ، تجاوز، اشغال، غارت و استثمار ملت‌ها تبلور می‌یابد. این نظام برای فرار از تناقضات درونی خود و بحران‌های مداوم، از جمله نرخ نزولی سود، نیازمند گسترش دایمی به بازارها، منابع ارزان و حوزه‌های نفوذ جدید است. این گسترش، ذاتاً با جنگ‌های خونین نظامی، تجاوز نظامی، مداخله‌ها، براندازی دولت‌ها، اشغال و ایجاد بی‌ثباتی ساختاری همراه است. افغانستان حداقل برای نیم قرن، قربانی این سیاست غارت‌گرانه امپریالیست‌ها و و قدرت‌های استعماری بوده است.

مطالب رسیدهگفتمان سوسیالیستی

نویسنده: ناصر لویاند

9/22/2025

امپریالیسم و پارادایم تغییرناپذیر توسعه طلبی

امپریالیسم نه یک «سیاست» اختیاری، که یک «ضرورت» ساختاری برای نظام سرمایه‌داری در مرحله انحصاری-مالی آن است. امپریالیسم مرحله عالی و ذاتی نظام سرمایه‌داری است که ماهیت آن در جنگ، تجاوز، اشغال، غارت و استثمار ملت‌ها تبلور می‌یابد. این نظام برای فرار از تناقضات درونی خود و بحران‌های مداوم، از جمله نرخ نزولی سود، نیازمند گسترش دایمی به بازارها، منابع ارزان و حوزه‌های نفوذ جدید است. این گسترش، ذاتاً با جنگ‌های خونین نظامی، تجاوز نظامی، مداخله‌ها، براندازی دولت‌ها، اشغال و ایجاد بی‌ثباتی ساختاری همراه است. افغانستان حداقل برای نیم قرن، قربانی این سیاست غارت‌گرانه امپریالیست‌ها و و قدرت‌های استعماری بوده است.

اظهارات اخیر دونالد ترامپ، مبنی بر اینکه «اگر طالبان بگرام را به آمریکا حواله نکند، اتفاق بدی رخ خواهد داد»، چیزی جز بازگویی همان زبان تهدید، زورگویی و یکه‌تازی امپریالیستی نیست که نقاب از چهره واقعی سیاست‌های ایالات متحده برمی‌دارد. این سخنان، صرفاً ادامه‌ی همان منطق سلطه‌گری است که در سال ۲۰۰۱ با بهانه‌ای دروغین به‌نام «جنگ با تروریسم»، افغانستان را به‌ورطه نابودی کشاند.

امپریالیزم آمریکا زیر اداره دونالد ترامپ با تهدید مداوم کانادا و ضمیمه ساختن آن به‌حیث ایالت پنجاه‌ویکم آمریکا، تلاش برای اشغال گرینلند،‌ اعمال فشار بر پانامه برای عضب حاکمیت کانال پانامه، هشدار برای تخلیه غزه از ساکنان بومی و تحویل دهی آن به آمریکا به‌خاطر ساختن منطقه‌ی رویایی سیاحتی و سودآور، فروش سلاح‌های مدرن و کمک مالی برای ادامه جنگ در اوکراین،‌ تمویل و تسلیح اسرائیل برای نسل کشی در فلسطین و حمایت از حملات و تجاوز اسرائیل بر لبنان، سوریه، یمن و ایران و قطر،‌ گسیل کشتی‌های جنگی و نیروهای نظامی به سواحل ونزوئلا به خاطر سرنگونی حکومت منتخب مادورو و بالاخره حالا تهدید دوباره اشغال افغانستان نمایانگر ماهیت امپریالیزم آمریکا برای انباشت سرمایه و هژمونی اقتصادی و سیاسی است.

پیامدهای ناگوار اقتصادی، ژئوپلیتیک و طبقاتی این این سیاست جنگ طلبانه و غارت‌گرانه امپریالیزم آمریکا و در کل نظام سرمایه‌داری مبتنی بر مالکیت خصوصی و روابط تولیدی غیرعادلانه متوجه طبقه کارگر و اقشار زحمتکش در جهان است. رویکردهای نظامی و اقتصادی و ژئوپولیتیک ادارۀ ترامپ به مثابه نماینده برجسته نظام متوحش سرمایه‌داری نشان می‌دهد که چگونه امپریالیسم آمریکا و شریکان ناتویی آن، بر سر استخوان‌های مردم اوکراین، خاورمیانه، آفریقا، آمریکای لاتین و حالا افغانستان، به بازی مرگبار خود با رقبایش ادامه می‌دهند و در این مسیر حتی از نیروهای بنیادگرا و گروه‌های تروریست دست‌پروردۀ خویش استفاده می‌کند.

اهمیت استراتژیک بگرام در جنگ سرد و بعد از آن

پایگاه هوایی بگرام، واقع در ولایت پروان افغانستان، فراتر از یک پایگاه نظامی، یک نماد ژئوپلیتیک است. ساخت آن توسط اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۵۰، در چارچوب رقابت جنگ سرد و ارائه کمک به دولت وقت افغانستان آغاز شد. اما پس از تجاوز نظامی شوروی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸)، این پایگاه به اصلی‌ترین مرکز لجستیکی و عملیاتی ارتش سرخ تبدیل گردید و به‌عنوان ابزار سلطه بر منطقه نقش کلیدی ایفا کرد.

پس از خروج شوروی، این پایگاه در اختیار حکومت نجیب‌الله، دست نشاندۀ شوروی، و بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ حکومت اسلامی مجاهدین و جنگ‌سالاران تحت حمایت پاکستان، غرب و دولت‌های عرب قرار گرفت. با سقوط دولت مجاهدین در ۱۹۹۶این پایگاه به تصرف طالبان درآمد و به مرکز تربیه تروریست‌های داخلی و بین‌المللی تبدیل شد.

اما با تهاجم آمریکا در اکتوبر ۲۰۰۱ ، بگرام بار دیگر به کانون قدرت نظامی یک ابرقدرت خارجی تبدیل شد. این پایگاه با مساحت ۷۷ کیلومتر مربع، دارای دو باند پرواز به طول بیش از ۳۰۰۰ متر، قابلیت استقرار بیش از ۱۰۰ جنگنده، از جمله بمب‌افکن‌های استراتژیک B-1B و B-52 می‌باشد. در اوج حضور ناتو، این پایگاه به یک «شهر کوچک نظامی» با بیش از ۱۰۰۰۰ پرسنل آمریکایی و ناتو، دارای یک زندان بزرگ همانند زندان گوانتانامو،‌ رستوران‌های زنجیره‌ای، سالن‌های بولینگ و امکانات پیشرفته‌ی مخابراتی و جاسوسی تبدیل شده بود. بگرام برای آمریکا و ناتو برای دو دهه مرکز هماهنگی بمباران‌ها، عملیات‌های شبانه و بازجویی‌های مخوف بود.

حالا، ترامپ و حلقه جنگ‌افروزان حول او، در آرزوی بازپس‌گیری این پایگاه استراتژیک هستند. ادعای آمریکا مبنی بر این‌که این پایگاه اکنون در خدمت و اشغال چین است و یا این‌که آمریکا آن را برای «مبارزه با تروریسم» لازم دارد، دروغی بزرگ و تکراری است. تاریخ دو دهه‌ی گذشته ثابت نمود که حضور نظامی و استخباراتی آمریکا در افغانستان نه تنها تروریسم را ریشه‌کن نکرد؛ بلکه با آفرینش شرایط عینی فقر، ناامنی و بی‌ثباتی، بستر رشد و تکثیر بیش از ۲۲ گروه تروریستی جدید را فراهم آورد. شعار مبارزه با تروریسم برای امپریالیسم آمریکا، یک تجارت سودآور و بهانه‌ای برای گسترش نفوذ و هژمونی آن است.

خروج شتابزده و مفتضحانه آمریکا در اگست ۲۰۲۱ و سقوط بگرام به‌دست طالبان، ضربه‌ای سهمگین به پرستیژ بین‌المللی امپریالیسم آمریکا وارد کرد. دونالد ترامپ چه در زمان کمپاین انتخاباتی‌اش و چه حالا همیشه مسئولیت شکست آمریکا در افغانستان و خروج شرم‌آور نیروهای نظامی‌اش از پایگاه بگرام و به‌جا گذاشتن تجهیزات نظامی به ارزش بیش از ۸۰ میلیارد دلار برای طالبان را به عهده ادارۀ جوبایدن می‌اندازد. بنابراین؛ تلاش اداره ترامپ برای بازپس‌گیری بگرام، تنها یک هدف استراتژیک نیست؛ بلکه تلاشی برای بازیابی آن اعتبار از دست رفته و نشان دادن قدرت است.

معامله پولی در برابر حاکمیت ملی و اقتصاد جنگی

گزارش‌های رسانه‌های پاکستانی مبنی بر مذاکره میان آمریکا و طالبان برای پرداخت ماهانه ۳۰۰ میلیون دلار به طالبان در ازای استفاده از بگرام، نمونه‌ای کلاسیک از اقتصاد سیاسی جنگ است که طبقات حاکم برای دوام عمر شان حاضر به هر پستی و معامله ننگین می‌باشند،‌ بدون آن‌که کمترین سود آن، به مردم و طبقات زحمتکش برسد.

از این منظر، طالبان به مثابه حاکمان فعلی افغانستان، به‌خاطر تداوم حکومت‌داری قرون وسطایی شان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان را به‌عنوان یک کالا در بازار سیاست جهانی و منطقوی به فروش گذاشته‌اند. رقم درخواستی ۱ میلیارد دالر ماهانه طالبان، از آمریکا در بدل سپردن پایگاه بگرام نشان‌دهندۀ درک آن‌ها از ارزش استراتژیک این کالا است.

پرداخت این مبلغ از سوی آمریکا، در واقع اجاره ابزار خشونت است. این بودجه می‌تواند به‌راحتی از طریق بودجه‌ی کلان نظامی آمریکا که در سال ۲۰۲۴ به ۸۸۶ میلیارد دلار رسید، تأمین شود و در عین حال، سود کلانی را برای کمپلکس نظامی-صنعتی (Military-Industrial Complex) آمریکا از طریق قراردادهای نگهداری، تأمین سوخت و اسلحه برای پایگاه به ارمغان آورد.

این مدل اقتصادی، ماهیت واقعی جنگ با تروریسم را افشا می‌کند. تبدیل خشونت به یک صنعت سودآور برای طبقه حاکم سرمایه‌دار و الیگارشی که منابع عمدۀ اقتصادی را در دست دارد. حضور آمریکا در افغانستان بین سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، بر اساس گزارش‌های مؤسسه واتسون در پوهنتون براون، بیش از ۲.۳ تریلیون دالر برای مالیات‌دهندگان آمریکایی هزینه داشت. بازگشت به بگرام، در حقیقت تزریق دوباره پول به این ماشین جنگی یک اقلیت حاکم سرمایه‌دار است.

خرید حاکمیت ملی یک کشور در ازای پول شاید ارزان‌ترین راهی باشد که آمریکا خوابش را می‌بیند. اما همه می‌دانند که رژیم طالبان نه در نزد مردم افغانستان مشروعیت ندارد و نه به‌جز از روسیه کدام کشور خارجی آن را به اصطلاح به رسمیت شناخته است. از این رو هرگونه قرارداد و معامله با رژیم منفور طالبان خیانت به مردم افغانستان محسوب می‌گردد. علاوه از این، مذاکرات رسمی و مخفی هیأت آمریکایی با رژیم زن‌ستیز طالبان، ادعای آمریکا در مورد مخالفت با طالبان به دلیل نقض حقوق بشر و حقوق زنان را به مسخره می‌گیرد. برای امپریالیسم آمریکا و متحدانش در ناتو، ارزش‌های انسانی زمانی مهم هستند که بهانه‌ای برای فشار باشند؛ و زمانی که منافع استراتژیک شان ایجاب کند، با تاریک‌ترین نیروها نیز وارد معامله و دوستی می‌شوند.

اهمیت ژئوپلیتیک بگرام به مثابه اهرم مهار چین و روسیه و منطقه

اهمیت بگرام برای آمریکا صرفاً محدود به افغانستان یا طالبان نیست. موقعیت جغرافیایی این پایگاه، آن را به یک دارایی استراتژیک کلیدی در رقابت با چین و روسیه و متحدین آن‌ها در منطقه تبدیل کرده است:

۱) نظارت بر چین: فاصله هوایی بگرام تا منطقه خودمختار سینکیانگ چین که عمدتاً اویغوری‌های مسلمان ناراضی از دولت چین در آن ساکن هستند کمتر از ۵۰۰ کیلومتر است. این مجاورت به آمریکا امکان می‌دهد تا با استقرار سیستم‌های پیشرفته‌ی جاسوسی الکترونیک مانند RC-135 Rivet Joint، شنود ارتباطات و نظارت بر تحرکات چین در این منطقه حساس را داشته باشد. و از سوی دیگر، آمریکا می‌تواند که با حمایت مالی و تسلیحاتی از جنبش اسلامی ترکستان شرقی، ناراضی‌های اویغوری مستقر در شمال افغانستان امنیت و ثبات چین را مستقیماً آسیب‌پذیر بسازد. این امر بخشی از استراتژی گسترده‌تر آمریکا برای محاصره و مهار و بی‌ثبات ساختن چین است.

۲) فشار بر روسیه و متحدین آن در منطقه: دسترسی به بگرام، عمق استراتژیک روسیه در آسیای مرکزی را به چالش می‌کشد و نگرانی مسکو درباره ثبات در حاشیه‌ی جنوبی خود را افزایش می‌دهد. این پایگاه می‌تواند به‌عنوان نقطه پشتیبانی برای عملیات و مداخله در منطقه [برضد] منافع روسیه عمل کند. ده‌ها گروه تروریست اسلامی مرکب از اتباع کشورهای آسیای میانه و چیچین که در سوریه می‌جنگیدند، بعد از سقوط رژیم بشار الاسد به کمک ابومحمدجولانی که خود سابقه‌ی عضویت در داعش و گروه‌های تروریستی را داشت، سوریه را ترک کردند و به کشورهای دیگر از جمله افغانستان و پاکستان و برخی کشورهای آسیای میانه فرستاده شدند.

قابل درک است که چرا اظهارات اخیر دونالد ترامپ توسط چین و روسیه بسیار جدی گرفته شده و نگرانی شان را ابراز می‌کنند. مخالفت چین و روسیه در برابر حضور نظامی آمریکا در افغانستان، نه از روی دلسوزی برای مردم افغانستان، که ناشی از محاسبات استراتژیک خود آنان در مقابل هژمونی آمریکاست.

پس از خروج نیروهای آمریکایی و ناتویی از افغانستان در اگست ۲۰۲۱ دولت چین و شرکت‌های وابسته به آن وارد افغانستان شدند. در حالی‌که در دو سال اول حاکمیت طالبان همه روزه سرک‌های شهر کابل و سایر ولایات افغانستان پر از اعتراضات گستردۀ زنان علیه طالبان بودند و معترضان زن شعار «نان، کار، آزادی» سر می دادند و طالبان آن‌ها را با گلوله، لت‌وکوب و زندان و شکنجه پاسخ می‌گفتند،‌ دولت چین تحت رهبری «حزب کمونیست» بی‌شرمانه با همچو رژیم زن ستیز، ضدعلم، آزادی و ضدمدنیت مصروف معاملات سیاسی و اقتصادی بود.

دولت چین با نادیده گرفتن رفتار غیرانسانی و وحشیانه‌ی طالبان در برابر مردم افغانستان به‌خصوص زنان و دختران، اقلیت‌های قومی و مذهبی، در بخش استخراج معادن و منابع اقتصادی افغانستان سرمایه‌گذاری کردند و با رژیم غیرمشروع طالبان به ارزش‌ها ده‌ها میلیارد دالر ده‌ها قرارداد امضا کردند. در ۳۱ جنوری ۲۰۲۴ شی جین پینگ اولین رئیس جمهور خارجی بود که اعتبار نامه سفیر طالبان در پیکن را پذیرفت.

روسیه و چین در قبال موضع‌گیری شان در برابر طالبان دچار توهم هستند. آن‌ها هنوز از رژیم طالبان درک درستی ندارند. آن‌ها امیدوارند که از طالبان در مقابل آمریکا و غرب استفاده خواهند و مانع نفوذ گروه‌های تروریست به آسیای میانه و چین خواهند شد. اما طالبان به تاریخ ۲۸ اگست ۲۰۲۵ با لغو قرارداد ۲۵ ساله «استخراج نفت آمو دریا» با کمپنی چین و دستگیری ۱۲ کارمند چینی در شمال افغانستان ثابت کردند که آن‌ها پابند هیچ اصول و مقررات دیپلوماتیک نیستند. بنابراین،‌ اگر مذاکرات بین طالبان و آمریکا برای تحویل‌دهی پایگاه بگرام به آمریکا در بدل صدها میلیون دالر ماهانه، به رسمیت شناسی حکومت طالبان، آزادسازی پول منجمد شدۀ افغانستان و نیز اخراج نام‌های رهبران طالبان از لیست سیاه سازمان ملل کامیاب گردد، حضور نظامی دوبارۀ آمریکا در افغانستان می‌تواند خواب شیرینِ چین و روسیه را آشفته کند.

مردم افغانستان در میانه دو آتش

وضعیت داخلی افغانستان تراژیک است. مردم این کشور در میانه‌ی دو نیروی ویرانگر قرار گرفته‌اند:

1. حکومت طالبان

حکومت طالبان که یک رژیم ارتجاعی، ضد زن و ضد دموکراتیک است، طی چهار سال حاکمیت شان اولویت خود را تطبیق شریعت اسلامی و قوانین زن ستیزانه تشکیل داده و هیچ برنامه‌ای برای رفاه اجتماعی و کاهش فقر و بیکاری ندارند. بر اساس گزارش‌های سازمان ملل، پس از تسلط طالبان، ۸۰٪ از اقتصاد افغانستان فروپاشیده و از میان ۳۵ میلیون نفوس کشور بیش از 23 میلیون نفر با ناامنی غذایی حاد روبرو هستند. محدودیت‌های شدید علیه زنان، آنان را از آموزش، کار و مشارکت اجتماعی محروم کرده است.

2. امپریالیسم آمریکا و متحدان مرتجع داخلی آن

جنرالان و مقامات فاسد رژیم کرزی-غنی و جنگ سالاران سابقه مانند دوستم، احمد مسعود، محقق، اسماعیل خان و سیاف که سابقه‌ای طولانی در جنایات جنگی، فساد و قاچاق مواد مخدر دارند، به دنبال بازگشت به قدرت از طریق چکمه‌های سربازان خارجی هستند. جنگ‌سالاران سابق در سال ۲۰۰۱ و متعاقب آن به مثابه‌ی نیروهای پیادۀ آمریکا در سقوط حکومت دوره اول طالبان نقش مهم ایفا کردند. آمریکا در بدل این خدمت و وطن فروشی آن‌ها، در حکومت‌های حامد کرزی و اشرفی غنی برای شان سهم قابل ملاحظه در قدرت و امتیازات هنگفت مالی دادند. علاوه از این، این نیروها که متهم به جنایات جنگی بودند، معافیت قضایی نیز حاصل کردند.

این جنگ سالاران در تبعید از تهدید و اعلام ترامپ مبنی بر اشغال پایگاه نظامی بگرام توسط آمریکا اظهار خرسندی و حمایت کرده و ابراز آماده نموده‌اند که می‌توانند به‌عنوان نیروهای اجیر بومی در خدمت آمریکا قرار بگیرند. توافق اخیر کنگرۀ آمریکا برای تصویب یک قانون برای تسهیل اشتراک اطلاعات با مخالفان طالبان، نیز نشان می‌دهد که واشنگتن در حال اجرای یک استراتژی دوگانه است، هم مذاکره و معامله‌ی مالی با طالبان و هم حمایت از نیروهای مخالف آن برای تحت فشار قرار دادن آنان.

اشغال نظامی یا اشغال استخباراتی

نیروهای نظامی طالبان به تاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱ وارد کابل شدند و کنترول میدان هوایی کابل و سایر ولایت را به‌دست گرفتند. خروج نیروهای نظامی آمریکایی و ناتویی زیر نظارت، امنیت و اطمینان طالبان بین ۱۵ اگست تا ۳۱ اگست ۲۰۲۱ تکمیل شد. آمریکا و ناتو نیروهای نظامی شان را تخلیه کردند؛ اما حضور استخباراتی شان هرگز کمرنگ نشد.

اگرچه طالبان ادعای استقلال دارند، اما همه می‌دانند که فضای هوایی افغانستان هنوز توسط آمریکا کنترل می‌شود و نیروهای استخباراتی آمریکا و انگلیس،‌ جرمنی و فرانسه حضور پررنگ در افغانستان دارند . طالبان بدون کمک هفته‌وار ۴۰ تا ۸۰ میلیون دالرِ آمریکا نمی‌توانند به حاکمیت‌شان در افغانستان ادامه بدهند. این حمایت نقدی آمریکا باعث ثبات ارزش افغانی در برابر اسعار خارجی شده و حتی ارزش افغانی نسبت به زمان اشرف غنی بهبود یافته است.

شاید آمریکا نتواند پایگاه بگرام را با حضور نظامی خود همچو نمونه‌های جرمنی، کوریای جنوبی، جاپان، ترکیه،‌ عربستان،‌ قطر و غیره نکات استراتژیک در اختیار بگیرد؛ اما در عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی، آمریکا قادر است در تبانی با طالبان اهداف خود را به‌شکل دیگری محقق سازد.

زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ پیشین ایالات متحدۀ آمریکا در امور صلح افغانستان و عضو کلیدی توافقنامه صلح دوحه۲۰۲۰ بین آمریکا و طالبان به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۵ در صفحه ایکس خود واضح نوشته است که آمریکا هیچگاه قصد حضور نظامی دوباره در افغانستان را ندارد و فقط می‌خواهد مطمئن شود که پایگاه بگرام در خدمت همسایه‌های افغانستان (چین) قرار نمی‌گیرد.

تجربه جنگ روسیه و اوکراین

آمریکا و ناتو خلاف توافقات صلح با شوروی برای ختم جنگ سرد، هم به جنگ سرد ادامه دادند و هم پس از فروپاشی شوروی، به محاصرۀ روسیه و متحدین آن با توسعه ناتو در شرق اروپا عملاً شرایط تقابل مستقیم را فراهم ساختند. ریشه‌های تجاوز روسیه بر اوکراین را باید پیش از سال‌ها ۲۰۱۴ جست‌وجو کرد. وقتی آمریکا و ناتو هر روزه حلقه‌ی محاصرۀ روسیه را تنگ‌تر می‌ساختند و هشدارها و نگرانی‌های فزایندۀ روسیه را ارزش نمی‌دادند. پس از ۲۰۱۴ اوکراین در مرز با روسیه و بلاروس عملاً به مرکز بزرگ استخباراتی و عملیاتی آمریکا و ناتو علیه روسیه تبدیل شده بود. با اقدام قلدرانه‌ی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان روسیه با توجیه دفاع از خود و عمل پیشگیرانه بر خاک اوکراین تجاوز کرد؛ اما دونالد ترامپ همیشه در سخنرانی‌های خود تذکر می‌دهد که اگر او رئیس جمهور آمریکا می‌بود هرگز جنگ روسیه و اوکراین اتفاق نمی‌افتاد.

طالبان نمی‌توانند در خاک افغانستان به یکی از این دو رقبای هسته‌ای و غول‌های اقتصادی اول و دوم جهان، سهم و اختیارات بیشتر قایل گردد. امتیازدهی ویژه به یک جانب ذیدخل، سبب تحریک و خشم دومی خواهد شد. آمریکا تحمل سرمایه‌گذاری میلیارد دالری چین در منابع طبیعی و معادن افغانستان و یا استفاده از پایگاه نظامی بگرام به‌وسیله چین را تحمل نخواهد کرد، و همین طور چین، روسیه و ایران در برابر نفوذ گستردۀ آمریکا در افغانستان، علیه امنیت خود شان، بی‌تفاوت بوده نمی‌توانند.

آمریکا هم در گذشته و هم حالا مخالف طرح «یک کمربند -یک راه» چین بوده است که با عبور از ۶۵ کشور سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا را به‌هم وصل می‌کند. این طرحِ چین به‌علاوه مفادات اقتصادی، می‌تواند به هژمونی و نفوذ چین نیز در این سه قاره کمک کند. تطبیق این طرح ۸ تریلیون دالری، بدون شک منافع استراتژیک آمریکا را در این سه قاره به خطر مواجه می‌سازد و متحدین سنتی آمریکا را به چین نزدیک می‌سازد. در همین ماه آمریکا با تحریم بندر چابهار ایران،‌ هند را در تنگنایی اقتصادی و ترانزیتی قرار داد و به این ترتیب این گام به نفع پاکستان رقیب بزرگ هند در منطقه تمام شد. امتیازات فراوان آمریکا به پاکستان و برعکس تحمیل تعرفه ۵۰ فیصده بر کالاهای هندی سبب تیره‌گی روابط هند و آمریکا گردید. جلسه‌ی اخیر کشورهای عضو سازمان همکاری شانگ‌های در شهر تیانجین چین به وضوح نشان داد که چین از تحولات جدید به نفع خود خوب استفاده نموده و دوستان قدرتمندی جدیدی مانند هند را پیدا کرده است. چین در هرگام تلاش دارد تا جای پای آمریکا را در معادلات منطقه‌ای و جهانی خالی کند.

همان‌طور که در مقدمه گفته شد،‌ قدرت‌های امپریالیستی برای سود و هژمونی بیش‌تر مقابل رقبای شان حاضر اند هر سناریوی ضد انسانی و ضد محیط زیستی را عملی بسازند. در اوکراین عملاً جنگ روسیه با ناتو جریان دارد و احتمال استعمال اسلحه هسته‌ای و وقوع جنگ سوم جهانی وجود دارد. از این رو به نفع هیچ کشور و ملتی نیست که سناریوی فاجعه بار جنگ روسیه و اوکراین یکبار دیگر بین آمریکا و چین در جغرافیای افغانستان آزمایش شود.

آلترناتیوی چپ

طالبان و یا هر رژیم وابسته و غیردموکراتیک شاید بخواهد که بر سرنوشت مردم افغانستان با آمریکا یا هر قلدر دیگری معامله کنند؛ اما تاریخ نشان داده است که مردم افغانستان هرگز تسلیم اشغال و تجاوز امپراتوری‌ها و قدرت‌های بیگانه نشده و آن‌ها را با حکومت‌های بومی دست نشاندۀ شان سرنگون و شکست داده‌اند. با در نظر داشت این پیشینه‌ی خاص مردم افغانستان،‌ نه ادارۀ دونالد ترامپ جرأت اشغال دوبارۀ افغانستان را دارند و نه‌هم طالبان می‌توانند این معامله را به آسانی انجام بدهند. موقعیت ژئوپلتیک افغانستان و سرشت مردم آن این فرصت را از هر متجاوز و قلدر می‌گیرد که بتوانند این لقمه‌ی لذیذ را با را حتی بلع و هضم کنند.

به باور ما، راه نجات افغانستان و ایجاد ثبات در منطقه نه در بازگشت امپریالیسم و شاخ به شاخ شدن با رقبای خود در افغانستان و نه در تثبیت حاکمیت بنیادگرایی اسلامی است. تنها آلترناتیوی ممکن، سازماندهی مبارزۀ متحدانه و مستقل توده‌های زحمتکش، کارگران، روشنفکران و زنان، حول یک برنامه‌ی مترقی، دموکراتیک، سکولار،‌ ضد امپریالیستی، ضد بنیادگرایی و عدالت‌خواهانه است. ایجاد جبهه‌ای متشکل از نیروهای چپ، سکولار و دموکرات که خواهان برقراری یک جمهوری سکولار، غیرمتمرکز و مبتنی بر عدالت اجتماعی و حقوق مساوی زنان باشد می‌تواند دست امپریالیست‌های را از بگرام و افغانستان قطع کند و صلح و ثبات را در افغانستان و منطقه تضمین نماید.