قانون «تنظیم معاشره» ملاهبت الله؛ سلطه بر تن و زبان
طالبان جریان عقبگرای مذهبی و استبدادی در قرن بیستم و یکم و در عصر تکنالوژی و ارتباطات است. با بینش قبیلوی و عقبگرایانهی مذهبی، آزادیهای فردی و اجتماعی انسان را در افغانستان به بند کشیده و میخواهد با این روش، بر جامعه و بدن انسان، حاکمیت داشته باشد و از تمامی ابزارها و امکاناتی که در اختیار دارد برای ترویج دیدگاه و ایدئولوژی خود استفاده میکند و اکنون به گفتهای لوی آلتوسر طبقه و رژیم حاکم در افغانستان، تمامی نهادهای اجتماعی و نظامی را در اختیار دارد و این نهادها ترویج گر ارزشها حاکم است و در جهت تحکیم قدرت آن عمل میکند.
مطالب رسیدهگفتمان سوسیالیستی
ملاهبتالله رهبر پردهنشین طالبان به تازگی فرمانی را تحت نام «قانونِ تنظیم مشاعره» توشیح کرده است. در این قانون آمده که هرگونه انتقاد از فرمانهای رهبر طالبان در قالب شعر ممنوع است. شاعران و نویسندگان؛ در صورتیکه از طالبان و فرمانهای رهبر این گروه و «ارزشهای دینی و ملی» انتقاد کنند، این عمل جرم است.
همچنان گفته شده، شاعران در اشعار شان از عشق و دلباختگی سخن نگویند و محتوای اشعار طوری باشد که افکار غربی ( ناسیونالیسم، کمونیسم، فمینسم، دموکراسی و الحاد ..) را رد کند.
این قانون واکنشهای گسترده را در پیداشته و نگرانی اهل قلم و اندیشه را بهوجود آورده و محکوم گردیده است.
در شبکههای اجتماعی، کاربران، در اعتراض به آن، اشعار عاشقانه نشر میکنند و نهادهای فرهنگی و نویسندگان، ابراز نگرانی کردهاند که این قانون بهصورت نظاممند آزادی بیان را محدود کرده و حق ابراز احساسات و سخن گفتن را نقض میکند.
طرح و توشیح این قانون اگر از طرفی نشان میدهد که طالبان گروه سرکوبگر و استبدادی است و انتقاد از خود و عملکرد خود را بر نمیتابد، با محدودیت و فشار حکومت میکند، جلو اعتراض و انتقادها را میگیرد و فضای فکری و اجتماعی را میخواهد در دست داشته باشد. از وجه دیگر وضع این محدودیت اهمیت آزادی بیان، انتقاد، فعالیتهای روشنگرانه و اثر گذار را نیز نشان میدهد و این حقیقت را بیان میکند که استبداد اجتماعی و ستمپذیری از حاکمیت بر بدن و زبان، آغاز میشود. از این رو، حاکمیتهای استبدادی توجه بیشتری به محدودیت بر بدن و زبان دارند و در هرکجا و هر زمانی، رویکرد نظامهای استبدادی چنین و مشابه بوده است. برای استقرار و تداوم بخشیدنِ حاکمیت خود و خلق روایت و ترویج هنجارها و ارزشهای خود در پیتسخیر ذهن و روان جامعه اند.
قانون معاشرۀ طالبان که در آن گفته شده است؛ شاعران از فرمان و گفتههای رهبری طالبان انتقاد نکنند و از رابطه عاشقانه سخن نگویند، مکتبهای مختلف فلسفی و اجتماعی که از غرب بر خواسته را نکوهش کنند، از اعتقادات و باورهای ایدئولوژیک طالبان و مذهب، در اشعار شان سخن بگویند و باور طالبانیسم را ترویج کنند؛ نقض حقوق فردی و آزادی عمل و تفکر انسان است.
گروه طالبان با این قانون به طور نظامند جلو آزادی بیان، اندیشیدن و تفکر را میگیرد و به دنبال تسلط بر فکر و بدن انسان است.
در نظام فکری و سیاسی طالبان، اعضای جامعه محکوم به پیروی از دستورات و باوری ایدئولوژیک این گروه است. زنان حق کار، آموزش و پوشش را ندارند. مردان نیز باید ریش بگذارند و کت و شکوار و لباس مدرن نپوشند؛ زیرا این کار پیروی از فرهنگ و ارزشهای غربی تلقی میشود. این گروه با قانون معاشره و هرآنچه در آن جرم انگاری شده در واقع در پیبستن دهن و آزادی بیان است و این رویکرد، وجه مشترک و صفت بارز تمامی نظامها و حاکمیتهای استبدادی در هرکجا و زمان است.
طالبان جریان عقبگرای مذهبی و استبدادی در قرن بیستم و یکم و در عصر تکنالوژی و ارتباطات است. با بینش قبیلوی و عقبگرایانهی مذهبی، آزادیهای فردی و اجتماعی انسان را در افغانستان به بند کشیده و میخواهد با این روش، بر جامعه و بدن انسان، حاکمیت داشته باشد و از تمامی ابزارها و امکاناتی که در اختیار دارد برای ترویج دیدگاه و ایدئولوژی خود استفاده میکند و اکنون به گفتهای لوی آلتوسر طبقه و رژیم حاکم در افغانستان، تمامی نهادهای اجتماعی و نظامی را در اختیار دارد و این نهادها ترویج گر ارزشها حاکم است و در جهت تحکیم قدرت آن عمل میکند.
با در نظر گرفتن این واقعیت، انتظار نداشته باشیم که طالبان از آزادی بیان، حقوق زنان و ارزشهای دموکراتیک حمایت کنند. در واقع تمامی نهادهای اجتماعی اکنون در اختیاط طالبان است و این گروه از این نهادها به عنوان ابزار تحکیم قدرت خود استفاده میکند.
در قانون معاشرۀ طالبان، ابراز عشق و دلباختگی و توصیف زن و معشوق، جرم انگاری شده و در برابر طبیعیترین احساس و تمایل انسانی که همان ابراز علاقه و محبت است، قرار میگیرد؛ زیرا در بنیش طالبانی و فرهنگ بدوی، که طالبان ممثل آن است، عشق ورزیدن جایی ندارد. در این دیدگاه، عشق گناه، و منشای آن شهوت گفته شده است. احساس و گرایش عاطفی که دو انسان را به هم پیوند میدهد، محکوم است.
طالبان گروه تندر و عقبگرای مذهبی است و آنچه را به نام قانون طرح و تدوین میکند، ریشه در اعتقادات مذهبی دارد.
در جهان بینی مذهبی انسان موجود خطاکار است و در صورتی به موجود سالم تبدیل میشود که امیال عاطفی و طبیعی خود را سرکوب کند و همهای نیازهای خود را کنار بگذارد و برای جلب رضایت خداوند تلاش کند. این رضایت کسب نمیشود؛ مگر اینکه انسان به طور مطلق از دین پیروی کند و از قشری که خود را نمایندۀ خدا و مذهب میداند، اطاعت کند و به آن به نامهای مختلف پاداش و انعام بدهد و هر چه ملاها و متولیان مذهب میگویند را درست بپندارند و از آنها اطاعت کند.
رابطه انسان و دین؛ رابطهی افقی و برابر نیست، رابطهای از بالا به پایین و طبقاتی است. انسان مخلوق خداوند، مدیون، نیازمند و ضعیف است و بدون وابستگی به خداوند، ناکاره و گمراه تلقی میشود و در هر زمان برای اینکه به خداوند نزدیک باشد، باید مطابقِ دستورات مذهبی عمل کند و این دستورات را قشری به نام ملا و مولوی به افراد مذهبی منتقل میکند و این قشر در جامعهای مذهبی از جایگاه برتری برخوردار است و افراد دیگر در این روابط، جایگاه پایینتری دارند. از نظر اجتماعی و فکری نمیتوانند جایگاه ملاها را بگیرند.
با توجه به این ویژگی، با آنکه مذهب گرایان ادعا مینمایند که شایستگی انسان در تقوا و دوری از اعمال نادرست است؛ اما در عمل چنین نیست. نظام روابط در جامعهی مذهبی طبقاتی از بالا به پایین است. هیچگاه یک فرد مذهبی که هرچه هم که شایسته، توانا و درست کار باشد با ملاها و کسانی که خود را نمایندۀ مذهب تلقی مینمایند و این جایگاه را احراز کرده اند، برابر نیست.