قطع انترنت در افغانستان در عصر امپریالیسم دیجیتال
در عصر امپریالیسم دیجیتال و نظام سرمایهداری مبتنی به مالکیت خصوصی، غارتگری، تجاوز و نقض حریم خصوصی شهروندان، تکنولوژی و زیرساختهای ارتباطی، همچون اینترنت، هرگز ابزارهایی خنثی نیستند. این ابزارها در بستر روابط تولیدی سرمایهداری شکل میگیرند و به وسایلی برای انباشت سود و سرمایهای هرچه بیشتر و تحکیم سلطه برای طبقهی حاکم و یا ابزار مدرن مبارزه برای رهایی برای ملل تحت ستم و طبقات محروم جامعه تبدیل میشوند.
گفتمان سوسیالیستیمطالب رسیده
در عصر امپریالیسم دیجیتال و نظام سرمایهداری مبتنی به مالکیت خصوصی، غارتگری، تجاوز و نقض حریم خصوصی شهروندان، تکنولوژی و زیرساختهای ارتباطی، همچون اینترنت، هرگز ابزارهایی خنثی نیستند. این ابزارها در بستر روابط تولیدی سرمایهداری شکل میگیرند و به وسایلی برای انباشت سود و سرمایهای هرچه بیشتر و تحکیم سلطه برای طبقهی حاکم و یا ابزار مدرن مبارزه برای رهایی برای ملل تحت ستم و طبقات محروم جامعه تبدیل میشوند.
طالبان به تاریخ ۲۹ سپتمبر ۲۰۲۵ اینترنت و مخابرات افغانستان را قطع کرد و این وضعیت برای ۵۰ ساعت دوام نمود. در این مدت مردم افغانستان تماس در داخل کشور و با جهان را از دست داد و همهی امور زندگی، تجارتی، اطلاعاتی، ترانسپورتی و اجتماعی فلج شدند.
قطع سراسری اینترنت و مخابرات توسط طالبان در افغانستان را نمیتوان صرفاً یک اقدام امنیتی یا فنی ساده دانست؛ این یک استراتژی سیاسی-ایدئولوژیک است که ریشه در ماهیت ساختاری دولت طالبانی، تضادهای درونی آن با مدرنیته، حقوق زنان و نقش آن در منظومهی ژئوپلیتیک منطقهای و جهانی دارد. این اقدام طالبان، نمونهای بارز از «امپریالیسم دیجیتال» و واکنشی ارتجاعی به آن است، که در آن کنترل جریان اطلاعات به معنی کنترل بر ابزار تولید فکر و سازماندهی اجتماعی و سیاسی است.
سرکوب داخلی و انزوای بینالمللی
با توجه به تفکر و ساختار اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی رژیم طالبان و موقعیت سیاسی نظامی آن در افغانستان، تصمیم قطع اینترنت و مخابرات میتواند نتیجهی چندین عامل متضاد باشد:
۱. سرکوب ایدئولوژیک و جنسیتی: طالبان بهعنوان یک نیروی بنیادگرای اسلامی افراطی، هستهی اصلی باورهای دینی افراطی خود را بر پایهی کنترل تمامیتخواهانه بر بدن و ذهن شهروندان، بهویژه زنان، بنا نهاده است. محروم کردن زنان و دختران از آموزش، سنگبنای پروژۀ سیاسی- فرهنگی آنان است. بعد از آنکه طالبان آموزش بالاتر از صنف ششم برای دختران را منع ساختند و دروازههای مکتبها و پوهنتونها را بهروی دختران بستند، میلیونها دختر و زن از آموزش و تحصیلات عالی محروم شدند. اما زنان به مبارزه و مقاومت ادامه دادند و تسلیم سرکوب طالبان نشدند. «جنبش خودجوش زنان افغانستان» و سایر نهادهای مدافع حقوق زنان و صدها معلم داوطلب، مراکز آموزشی مخفی خانگی تشکیل دادند و یا هم پلاتفرمهای آموزشی آنلاین را به راه انداختند. در این پروگرامها دهها هزار زن و دختر شامل گردیدند تا به آموزش خویش ادامه بدهند. اگرچه این پروگرامها از لحاظ مالی هزینهی نسبتا زیادی برای خانوادهها و فعالان حقوق زنان دارد و نیز پر خطر میباشند، زنان و دختران در فضای تهدید استخبارات طالبان با وسایل ابتدایی و ناچیز در این پروگرامهای آموزشی خانگی و آنلاین با شوقِ زیاد اشتراک میورزند. آموزش آنلاین بهخصوص در سطوح تحصیلات عالی برای دختران جوان به سنگری مقاومت علیه طالبان تبدیل شده است. طالبان از همان ابتدا در جستوجوی کشف و دستگیری سازمان دهندگان و اشتراک کنندگان این پروگرامهای آموزشی برای زنان بودند. آنها منطقاً باید اینترنت را قطع میکردند تا دسترسی زنان و دختران به آموزشهای آنلاین و نیز رابطهی شان با جهانِ بیرون مسدود میگردید. از دیدگاه فمینیسم رادیکال، این یک اقدام تبعیض آمیز و انحصارگرایانه است که طالبانِ زنستیز ابزار تولید دانش را از یک بخش خاص جامعه یعنی زنان به نفع بازتولید مناسبات پدرسالاری مصادره میکنند. اینترنت بهمثابهی «ابزار تولیدِ» دانش، آگاهی و ارتباطات، تهدیدی برای روابط تولیدی مبتنی بر ستم جنسیتی است که طالبان قصد حفظ همین مناسبات مبتنی بر آپارتاید جنسیتی را دارند.
۲. کنترل اطلاعات و مبارزه با افشاگری: طالبان از قدرت شبکههای اجتماعی و اینترنت در افشای فساد مالی، فسادهای اخلاقی و مظالم شان به خوبی آگاهند. مطابق آموزشهای مارکسیستی، دولت ابزار اعمال زور طبقهی حاکمه برای حفظ قدرت آن است. افشای این رفتارهای سرکوبگرایانه و تبعیض آمیز و غیرمنصفانه در سطح ملی و بینالمللی، مشروعیت و توانایی رژیم طالبان را تضعیف میکند. بنابراین، قطع اینترنت یک «پرده آهنین دیجیتال» ایجاد میکند تا شکاف عمیق بین روایت آنان از «امارت اسلامی» و واقعیت عینی نابرابری و سرکوب را بپوشاند. این اقدام، تلاشی برای کنترل «ابزار تولید پروپاگاندا» است تا ابر ساختاری یکدست و دروغین را بدون مقاومت و صدای مخالف بازتولید کند.
۳. امنیت و مقابله با تهدیدات خارجی: این ادعا که قطع اینترنت ممکن است پاسخی به تهدیدات امنیتی، از جمله تهدیدات احتمالی مانند اشغال دوباره پایگاه بگرام توسط نیروهای تحت امر ترامپ باشد، قابل بررسی است. آنچه که روشن است ایناست که، دولت طالبان خود محصول جنگ امپریالیستی ایالات متحده و متحدانش در منطقه است. رژیم طالبان اکنون در یک میدان نیروی پیچیده از فشارهای امپریالیستهای غربی و رقابت کشورهای بزرگ منطقه مانند روسیه و چین مانور میدهد. قطع اینترنت میتواند هم یک اقدام دفاعی در برابر عملیات جاسوسی و سازماندهی مقاومت داخلی باشد و هم اقدامی برای ایجاد یک فضای اطلاعاتی بسته که مذاکرات پشت پرده با قدرتهای بزرگ را تسهیل کند. این امر نشاندهندۀ وابستگی و در عین حال تقابل یک دولت ضعیف و غیر مشروع با ساختارهای قدرت جهانی است.
روابط آمریکا، روسیه و چین با طالبان
روسیه و چین بهعنوان قدرتهای بزرگ با مدلهای خاص خود، منافع استراتژیک در افغانستان دارند. وجود بیش از ۲۲ گروه ملی و بینالمللی اسلامگرای افراطی در افغانستان، روابط مبهم طالبان با این گروهها، گسترش نفوذ غرب بهسوی آسیای میانه و کنترل حریم فضایی افغانستان توسط آمریکا و بالاخره ارتباط مخفی و آشکار آمریکا از اپوزیسیون مرتجع افغان در تبعید همه عوامل اند که چین، روسیه و ایران را نگران ساختهاند. طالبان افغانستان تجربهی جنگ ۱۲روزه بین ایران و اسرائیل را به یاد دارند که چگونه رژیم متجاوز اسرائیل از به کمک تکنولوژی مدرن و اینترنت در کشف موقعیت و از بین بردن فرماندهان ارشدِ نظامی و متخصصین هستهای ایران استفاده کردند.
از اینرو، طالبان ضمن اینکه تلاش میکنند کنترول حاکمیت فضای افغانستان را بهدست خود بگیرند، میخواهند که شبکههای مخابراتی و اینترنت را هم «مستقلانه» اداره کنند. چین و روسیه با مدل «اینترنت مستقل» و «حاکمیت سایبری» کنترلشدۀ طالبان مخالفتی ندارند و با توجه با منافع استراتژیکاش در افغانستان و رقابت با حضور آمریکا و غرب در منطقه، ممکن است تکنالوژی و مشاوره لازم برای ایجاد چنین سیستمهایی را برای طالبان در آینده ارائه دهند.
باورهای قرون وسطایی طالبان و عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی
آیا طالبان میتوانند در عصر انقلاب دیجیتال و هوش مصنوعی، بدون اینترنت حکومت کنند؟ آنچه که همه میدانند، تمام سیستمهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و آموزشی مدرن بهطور ارگانیک به شبکههای دیجیتال جهانی گره خوردهاند.
امروز حتی یک اقتصاد معیشتی و قاچاق-محور، برای معاملات بانکی، تجارت مرزی و ارتباط با بازارهای جهانی به ارتباطات نیاز دارد. قطع اینترنت، اقتصاد افغانستان را به سمت قهقرا و انزوا سوق میدهد. طی چند روز آخر دهها پرواز داخلی و خارجی لغو شده، و پولی که میلیونها افغانِ ساکن خارج، روزانه به خانوادههای شان در داخل افغانستان انتقال میدهند با موانع مواجه شدند. این بحران، پروازها و معاملات بانکی و شرکتهای خصوصی و از خانوادهها را نیز متضرر ساخت و به منبع درآمد رژیم طالبان نیز ضربه وارد کرد.
علاوه از این، طالبان برای جمع آوری مالیات و ارتباط با ولایات و واحدهای اداری خود نیازمند سیستم ارتباطی موثر و مدرن اند. آنها در صورت قطع بودن اینترنت و مخابرات نمیتوانند که فرامین دولتی را نشر کنند و هماهنگی بین ادارات مختلف ملکی و بهخصوص نهادهای نظامی و امنیتی را ایجاد و اداره کنند.
قطع اینترنت نه تنها چالشهای شدید در برابر ثبات اقتصادی و حکومتداری دارد؛ بلکه میتواند اثر ناگوار بر آموزش و تربیت ظرفیتهای انسانی داشته باشد. محروم کردن یک نسل از دسترسی به دانش و ارتباط با جهان خارج، نه تنها جنایت علیه بشریت است؛ بلکه در درازمدت باعث ایجاد بحران نیروی انسانی و تخصصی میشود که یک جامعه برای بقای خود به آن نیاز دارد.
اینترنت به مثابهی میدان نبرد نهایی
قطع اینترنت توسط طالبان، صرفاً محدود به باورهای دینی و اخلاقی نیست؛ بلکه یک استراتژی سیاسی برای بقا است. این اقدام، تناقض ذاتی پروژۀ طالبان را نشان میدهد: تلاش برای برپایی یک دولت شبیه-قرون وسطایی و تمامیتخواه در قرن بیست و یکم. از یکسو، آنها برای سرکوب داخلی، کنترل مخالفین و کاهش تهدیدات خارجی به قطع اینترنت نیاز دارند. از سوی دیگر، این انزوا، پایههای مادی حکومت شان را از بین میبرد و آنها را به یک موجودی متناقض تبدیل میکند، دولتی که برای حفظ حاکمیت استبدادیاش باید یکی از اصلیترین شریانهای حیات جامعهی مدرن را قطع کند.
این سناریو، صحنهای از یک نبرد طبقاتی در عصر دیجیتال را ترسیم میکند. از یک طرف، طالبان بهعنوان نمایندۀ بورژوازی عقبمانده و ارتجاعی تلاش میکنند که «ابزار تولید ارتباطات» را مصادره کنند، از طرف دیگر، طبقات و اقشار تحت ستم، بهویژه زنان، جوانان و اقلیتهای قومی و مذهبی که برای دستیابی به آموزش، اطلاعات، تماسها و سازماندهی مبارزه میکنند، این ابزار را بهمثابهی سلاحی برای رهایی میبینند. نتیجهی این نبرد بین ارتجاع و ترقی، بین تاریکی و روشنایی، بین ستمگران و ستمکشان نه تنها آیندۀ افغانستان را بهحیث یک کشور عاری از حاکمیت قرون وسطایی طالبان و هر رژیم غیر دموکراتیک تضمین خواهد کرد؛ بلکه نمادی از مبارزۀ جهانی بین گرایشهای ارتجاعی منزویکننده و جنبشهای مترقی برای جهانی عادلانهتر است.