طالبانیسم و اینترنت
سردمداران امارت طالبان اخیراً در جهت هرچه بیشتر طالبانیکردن جامعه گام بلندی برداشتند و خواستند خدمات اینترنتی و تلفنی را در افغانستان کاملاً از میان بردارند. برای اجرای این پلان شوم، مانند اقدامات غیرمعمول و ارتجاعی گذشته، بهتدریج جلو رفتند. ابتدا در چند ولایت اینترنت را بستند تا اینکه تمام سیستمهای اینترنت و تلفن را قطع کردند و کشور را به انزوا و رکود سوق دادند.
مطالب رسیدهگفتمان سوسیالیستی
سردمداران امارت طالبان اخیراً در جهت هرچه بیشتر طالبانیکردن جامعه گام بلندی برداشتند و خواستند خدمات اینترنتی و تلفنی را در افغانستان کاملاً از میان بردارند. برای اجرای این پلان شوم، مانند اقدامات غیرمعمول و ارتجاعی گذشته، بهتدریج جلو رفتند. ابتدا در چند ولایت اینترنت را بستند تا اینکه تمام سیستمهای اینترنت و تلفن را قطع کردند و کشور را به انزوا و رکود سوق دادند. رژیم ارتجاعی طالبان تنها توانست تقریباً سه شبانهروز در برابر فشارها مقاومت کند. رفتوبرگشت اینترنت بدون توضیح رسمی از جانب رژیم، وجود و چگونگی این فناوری مدرن را در هالهای از ابهام فرو برده است. در این تردیدی نیست که طالبانیسم ذاتاً با تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات در تضاد است و آن را مایۀ شر و فساد میداند؛ شری که مانند شیطان لعین مقابله با آن کاری سهل و آسان نیست.
طالبانیسم بهمثابۀ یک رویکرد ایدئولوژیک و توتالیتر، متجلی در یک رژیم انحصارگر، تکصدا و رهبر محور است. این رژیم هرگونه دیدگاه مخالف و متفاوت را برنمیتابد و از نخستین روز کسب قدرت در این مسیر گام برداشته است. در حال حاضر هیچ رسانهی مستقل و هیچ حزب یا سازمان مخالف و غیر طالبی در کشور وجود قانونی ندارد. در چنین وضعیتی، اینترنت و رسانههای اجتماعی تنها روزنهایاند که مردم میتوانند به اطلاعات خارج از سانسور دست یابند. لذا در حضور اینترنت، سیاست سرکوب و سانسور طالبانیسم یک پروژۀ ناقص و ناتمام بهنظر میرسد و از همینرو ممنوعیت اخیر، تلاشی است برای تکمیل این سیاست در عمل.
با اینکه همۀ رژیمهای استبدادی با آزادی بیان، آزادی تشکل و اجتماعات دشمنی میورزند و آنها را با موجودیت خود در تضاد میبینند و بیدرنگ در پی سرکوب آناند، حساسیت و مخاصمت طالبانی ابعاد متفاوت و گستردهتری دارد. طالبانیسم با هرگونه آزادی مخالف است و این مخالفت تنها در عرصۀ سیاسی خلاصه نمیشود. طالبانیسم با هنر، علم، طرزِ لباس، اصلاح صورت و خلاصه با ابتداییترین آزادیهای فردی سرِ خصومت دارد و طالبانیسمِ اصیل و کامل به تعبیرِ دقیق، یک عقبگرد بزرگ و ناممکن در مسیر حرکت تاریخ است.
طالبان میدانند که با بستن و کنترل رسانۀ سنتی، اعم از رادیو، تلویزیون و روزنامه، نمیتوانند سانسور مورد نظر خود را بهطور کامل اجرا کنند، زیرا اینترنت و رسانههای اجتماعی بهمثابۀ رسانههای موازی و محبوب تقریباً در دسترس همگان قرار دارد. این یک نبرد سهمگین است که طالبان به راه انداختهاند و سختیِ مبارزه با مقتضیات عصر و نیازهای واقعی، طالبان را به باتلاق و مخمصۀ بزرگی سوق میدهد.
تناقض این هدف، یعنی مبارزه با اینترنت و غیرقانونیشمردن آن، در ایناست که این مسأله بهگونۀ یک شمشیر دولبه عمل میکند: بودن و نبودنِ این «اهریمن نامرئی» هر دو بقای طالبانیسم را به خطر میاندازد. وجود اینترنت به توسعۀ آگاهی و اطلاعات کمک میکند و سرانجام به شکلگیری جنبشهای اجتماعی، گفتمان و فرصتهای سیاسی منجر میگردد. قطع اینترنت برعکس، رژیم را در برابر رشد اقتصادی و شرایط معیشتی جامعه قرار میدهد و به بحرانی دامن میزند که هیچ رژیمی در جهان قادر به مقابلۀ آن نخواهد بود.
اینترنت و رسانههای اجتماعی، همانطور که اشاره شد، در اطلاعرسانی و ایجاد روابط شبکهای اهمیت دارند و این ابزارها وسیلۀ مهمی در شکلگیری اعتراضات جمعی و جنبشهای اجتماعیاند. در نظریههای جنبشهای اجتماعی، از جمله در نظریۀ بسیج منابع، نقش رسانهها و رسانههای اجتماعی از اهمیت ویژهای برخوردار است. شکلگیری یک جنبش اجتماعی تنها به شرایط، فشارها و بیعدالتی اجتماعی محدود نمیشود؛ بلکه جامعه به منابع قابلدسترسی مانند پول، کادرها، تواناییها، وحدت گروهها و وسایل جمعی اعم از سنتی و مدرن نیازمند است (John & Mayer 2017). رسانههای اجتماعی مهمترین وسیلهایاند که میتوانند بر فضای عمومی تاثیر بگذارند. از نظر هابرماس، فضای عمومی عرصهای از شهروندان است که با هم دربارۀ موضوعات عمومی به بحث میپردازند. با ظهور رسانههای سنتی از قبیل تلویزیون، رادیو و روزنامه، گفتوگوی فضای عمومی و تأثیرات آن توسط اطلاعرسانی یکجانبه از بالا به پایین توسط دولت و نهادهای همسو با آن جایگزین شد. بدینطریق سهمگیری، بحث و دیالوگ عمومی توسط جنبشهای اجتماعی و اعضای جامعه تضعیف گردید. فعالان جنبشهای اجتماعی برای مقابله با نفوذ رسانههای رژیمهای حاکم بر فضای عمومی بر شبکههای جمعی اجتماعی تکیه کردند (Habermas; Burger & Lawrence 2001).
استفاده از اینترنت در پایان سدۀ گذشته نقطۀ عطفی در ارتباط میان افراد بود؛ میزان استفاده از اینترنت از دو میلیارد به بیش از ۵.۵ میلیارد انسان افزایش یافته است که معادل حدود ۶۷–۶۸% جمعیت جهان است. در چند دهۀ اخیر با عمومیت یافتن اینترنت، تحول کیفی بزرگی در بسیج منابع جنبشهای اجتماعی پدیدار شده است. اینترنت و رسانههای اجتماعی رابطۀ میان جنبشهای اجتماعی، فضای عمومی و فرستادن اطلاعات را بازآفرینی کردند. این تغییرات ساختار شبکههای اجتماعی را دگرگون ساخت و رسانههای اجتماعی جایگزین ساختارهای بسیج قبلی شدند و بدینگونه وسیلهای جدید در بسیج اجتماعی پدید آمد.
رسانههای اجتماعی عمدتاً دو نوع تأثیر بر جنبشهای اجتماعی دارند: تأثیر نخست شامل سرعت و نشر وسیع اطلاعات، جذب نیرو، ارتباطات و توسعۀ فضای بسیج منابع است. جنبشهای اجتماعی ۲۰۱۰ در کشورهای عربی موسوم به «بهار عربی» نقش و اهمیت رسانههای اجتماعی را در بسیج نیرو ثابت نمودند. همچنین جنبشهای اجتماعی در بنگلادش، سریلانکا و اخیراً در نیپال توسط نسل جوان، اهمیت رسانههای اجتماعی را برجسته ساختند. دومین تأثیر شبکۀ رسانههای اجتماعی بر جنبشهای اجتماعی، تغییرات مؤثر در فرآیند و تاکتیک است که موجب مشارکت و متشکلشدن میشود. این درست عکسِ ویژگیهای جنبشهای اجتماعی در گذشته است. در گذشته، برای سازماندهی یا انتقال اطلاعات و راهنماییها حضور فیزیکی رهبران و فعالان جنبش ضرورت داشت؛ کاری که زمان زیادی میبرد و تأثیر آن در فضای اجتماعی و مادی با محدودیتهایی همراه بود. در گذشته نقش رهبران معتبر سیاسی در سازماندهی جنبشها ضروری بود، اما در عصر رسانههای اجتماعی این نقش کمرنگ شده و اکثریت فعالان و شرکتکنندگان میتوانند نقش بسیار موثری ایفا کنند. رسانههای اجتماعی بنا بر ماهیت خود تمرکزگرایی را تضعیف ساختند و ساختار شبکهای تکنیکی را به بهای ساختار هرمی سنتی تقویت کردند. امروزه فعالان جنبشهایی که دنبالکنندگان بیشتری در پلتفرمهای رسانهای دارند نقش پررنگتری نسبت به کارشناسان پیدا کردهاند.
نقش اینترنت و رسانههای اجتماعی تنها به شکلگیری جنبشها محدود نمیشود؛ تولید هویت جمعی و گفتمان سیاسی در سطوح مختلف نیز از آن متأثر میگردد. این رسانۀ جدید همچنین بستری احساسی برای ساخت هویت، بهاشتراکگذاری عاطفه و ایجاد احساسات جمعی فراهم میکند (Whittier, 2014). گفتمان سیاسی که بهسادگی مجموعۀ زبان، کلمات و فعالیتهای ارتباطیِ غیرکلامی بر یک زمینۀ سیاسی است، شدیداً از تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات متأثر است. جامعه، فرهنگ، تکنولوژی و تمام فعالیتهای انسانی بهطرز اجتنابناپذیری بهواسطۀ زبان شکل میگیرند. سیاستمداران، رسانهها و شهروندان عادی بهطور فعال زبان سیاست را خلق و گفتمان سیاسی جامعه را شکل میدهند. معمولاً در این فرآیند پنج نوع گفتمان متفاوت پدید میآیند که شامل سیاستمداران، رسانهها، شهروندان عادی، افراد متخصص سیاسی و غیره است. هر یک از این گفتمانها اهداف معینی را دنبال میکنند. ارتباطات ناشی از این فرایند به خلق فرصتهای سیاسی از طریق تغییرات معنادار در دینامیک فضای-زمان روابط سیاسی و اجتماعی کمک میکند.
طالبان از پدیدآمدن فرصتهای سیاسی برای مخالفان وحشت دارند و با سیاستهای ارتجاعی و ضدمردمی خود هر روز بیش از پیش خود را در برابر دریایی از خشم مردم و طبقات و گروههای محروم اجتماعی میبینند. اینترنت و تکنولوژی جدید میتوانند در این فضای اجتماعی و سیاسی، جنبشهای اجتماعی و سیاسی نیرومندی بهوجود آورند. تعجب ندارد که سردمداران این گروه به اینترنت و تلفنهای هوشمند بهچشم دشمن نگاه کنند. از جانب دیگر، پیامدهای سیاسی و اقتصادی بستن و از میانبرداشتن این «دشمن» هزینههای سنگینی را بر رژیم منحط طالبانی تحمیل میکند.
پیامدهای سیاسی داخلی میتواند ویرانگر باشد: خشم گسترده در جامعه و تشدید تضادها در داخل نظام امارتی که پیشتر نیز در مورد بستن مدارس و دانشگاهها بر روی دختران آشکار شده بود. شواهد نشان میدهد که قطع اینترنت و شبکههای مخابراتی نشانهای از تضادهای درونگروهی طالبان بوده است؛ تضادی که میان اصولگرایان و عملگرایان روزبهروز تشدید مییابد. بعد خارجی عواقب سیاسی آن برای طالبان، رابطۀ آنها با جهان است. بستن اینترنت نه تنها فاصلۀ این رژیم را با جهان افزایش میدهد بلکه تماسهای وزارت خارجۀ رژیم با سفارتها و کنسولگریهایی را که در اختیار دارد دشوارتر میسازد. طالبان با قطع اینترنت و ارتباط مخابراتی تاکنون قویاً توسط سازمان ملل و سازمانهای حقوقبشری جهانی محکوم شدهاند و جهانیان با این عمل احمقانۀ طالبان یکبار دیگر دچار حیرت و شوک اطلاعاتی شدند. طالبان با این عمل مجدداً به جهانیان یادآوری کردند که رژیم امارتیِ آنها واقعاً قرونوسطایی و نامربوط به جهانِ امروزی است.
اما صدمۀ اصلی و فاجعهبارِ قطع اینترنت و شبکۀ تلفنهای همراه در عرصۀ اقتصادی و معیشت مردم است. اقتصاد افغانستان اعم از تجارت، بانکداری، خدمات صحی، آموزش، حملونقل و مؤسسات تولیدی به اینترنت وابسته است. در این سه روزی که اینترنت قطع بود، در همۀ این بخشها رکودِ مرگبار حکمفرما شد. بنا بر گزارشهای برخی رسانهها، تنها طی این مدت سهروزه بیش از یک میلیارد افغانی از عواید گمرکها به رژیم طالبان صدمه وارد شده است. تعداد قابلتوجهی از خانوادهها در داخل کشور به حمایت مالی بستگانشان در خارج متکیاند و قطع اینترنت زندگی آنها را به خطر میاندازد. اقتصاد افغانستان، هرچند عقبمانده و پیرامونی است، یک اقتصاد سرمایهداری است که بدون پیوند دائمی با سرمایۀ جهانی نمیتواند دوام آورد. سرمایهداری پیرامونی برخلاف اقتصاد طبیعی و فئودالی بدون پیوند و دادوستد روزمره با اقتصاد جهانی غیرقابلتصور است. قطع اینترنت سرمایه را در همۀ بخشها از حرکت بازمیدارد و توقف حرکت سرمایه معادل است با بحران و مرگ اقتصاد سرمایهداری. سرمایه در یک کلام چیزی نیست جز ارزش در حال حرکت و افزونشدن.
سرمایه در این حرکت برای انباشت به رشد نامحدود گرایش دارد. رشد اقتصادی امروز سرمایه بدون تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی غیرقابلتصور است. شرکتهای تولیدی و تجاری توسط اینترنت میتوانند بهتر، سریعتر و ارزانتر با هم ارتباط و همکاری کنند و بدینطریق با کاهش هزینههای معاملات، هزینههای تولید را پایین آورده و به کارایی و رشد اقتصادی میدان دهند. نظریههای رشد اقتصادی درونزا (endogenous growth) بر اهمیت افزایش بازده تحقیق و توسعه، سرمایۀ انسانی، انتشار ایدههای جدید و گسترش تکنولوژی جدید در رشد اقتصادی متمرکزند (Lucas 1988; Romer 1990; Aghion & Howitt 1992). اینترنت سهم قابلتوجهی در رشد ناخالص ملی در اقتصادهای پیشرفته داشته است. تحقیقات نشان میدهد که اینترنت بهطور متوسط ۳.۴% به رشد تولید ناخالص ملی اقتصادهای بزرگ — که ۷۰% ناخالص جهانی را تشکیل میدهند — کمک میکند. اگر مصرف اینترنت را بهمثابۀ یک بخش اقتصادی در نظر بگیریم، وزن آن در تولید ناخالص ملی بزرگتر از بخش انرژی یا کشاورزی است. در اقتصادهای پیشرفته اینترنت تا ۱۰% رشد تولید ناخالص ملی (GDP) را تشکیل میدهد و تأثیر آن روزبهروز افزایش مییابد. در پنج سال گذشته سهم اینترنت در تولید ناخالص ملی این کشورها دو برابر شده است، حدود ۲۱% (James M. & Charles R. 2011).
اینترنت نقش مهمی در توسعه و پیشرفت آموزش دارد و توسعۀ آموزش در پیشرفت یک کشور و یک جامعه در دنیای معاصر غیرقابلتردید است. گرچه طالبان با آموزش مدرن رویکرد خصمانه دارند و دختران و زنان را از تحصیل و کار محروم کردهاند، اما هر رژیمی که در این عصر به آموزش مدرن اهمیت ندهد یا در برابر آن قرار گیرد، دیر یا زود با عواقب ویرانگر آن مواجه خواهد شد و رو به زوال خواهد نهاد. نقش اینترنت در توسعه و تداوم آموزش به نیاز مبرمی تبدیل شده است و هر روز اهمیت و کاربرد آن بیشتر میشود. آموزش آنلاین در کنار آموزش حضوریِ تماموقت دانشجویان، بخش مهمی از منابع با ارزش برای آموزش مداوم است. آموزش مداوم یک نیاز حیاتی سدهای است که در آن قرار داریم. انقلاب تکنولوژیک و تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات جهان را وارد فازی جدید کرده است و یکی از مشخصههای اصلی این دوره تغییر مداوم و سریع در عرصۀ کار و اشتغال است. شغلهای زیادی از میان میروند و شغلهای جدید خلق میشوند و برای پاسخگویی به این تحولات، آموزش مداوم در طول عمر کاری فرد ضروری است. پاسخگویی به این حجم نیازها از عهدۀ موسسات آموزشی حضوری برنمیآید و آموزش آنلاین یگانه امکان جبرانکنندهای است که میتواند این نیاز را پوشش دهد. در قلب حرکت بهسمت منابع باز آموزشی که با اینترنت ممکن شده است، ایدۀ ساده و نیرومندی هست: دانش جهانی یک منفعت عمومی است و تکنولوژی بهطور عمومی و اینترنت بهطور خاص فرصتی فوقالعاده فراهم میآورد تا هر فرد علم را به اشتراک گذارد، استفاده کند و دوباره استفاده نماید (Brown & Adler, 2008).
طالبانِ علمستیز با بستن مدارس و دانشگاهها بر روی دختران و تبدیل دانشگاهها و لیسهها به مدارس دینی قصد دارند آموزش مدرن و علمی را در جامعه تضعیف و حذف کنند. وجود اینترنت و آموزشهای آنلاین این رویکرد ارتجاعی و علمستیز طالبانی را به چالشی جدی مواجه ساخته است. یکی از دلایل بستن اینترنت طی چند روز گذشته میتواند نشانۀ بارزی از علمستیزی طالبان باشد. تلاشی که موقتاً شکست خورد، اما این بهمعنی پایان یافتنِ جنگ نیست و حملات دیگر از این دست در راه اند. این جنگ تا نابودی کامل طالبانیسم در جامعه ادامه خواهد یافت.
طالبانیسم با واقعیت امروزی جهان بیگانه است و قادر به پاسخگویی نیازهای عینی و واقعی دنیای معاصر نیست. این رژیم در برابر علم، تکنولوژی و فرهنگ مدرن دچار تناقضی بنیادی و حلنشدنی است. برخورد آنها با اینترنت، رسانهها و تلفنهای همراه بیان همین تناقض است. کنار آمدن با اینترنت و تکنالوژی معاصر هم از درون و هم از بیرون این گروه متحجر را در معرض خطر جدی قرار میدهد. اما مقابله و ممانعت با آن، رژیم طالبانی را به بحران و ورشکستگی اقتصادی و معیشتی سوق میدهد؛ و هیچ رژیم سیاسی که مانع رشد و توسعۀ اقتصادی در یک جامعه شود، نمیتواند در بلندمدت دوام آورد. طالبان فشار این واقعیت سخت را طی چند شبانهروز اخیر با بستن اینترنت و شبکههای تلفنی تجربه کردند و مجبور به عقبنشینی شدند. این پارادوکس حلنشدنی در دنیای معاصر دامنگیر رژیمهای ارتجاعی و تمامیتخواه میگردد که با هرگونه مظاهر پیشرفت و مدرنیته خصومت میورزند. طالبانیسم که ارتجاع دینی و قومی را در قالب ایدئولوژیِ فاشیسم دینی امتزاج بخشیده است، جز رنج، محرومیت و عقبماندگی کامل اجتماعی برای جامعه دستاورد دیگری ندارد. طالبانیسم اساساً اصلاحپذیر نیست و اصلاح آن تنها در نابودی آن است.