تراژیدی و نقش باز دارندگی اسلام

طالبان شکل عملیاتی شدۀ اسلام در عصر حاضر می‌باشد. تجارب تاریخی نشان می‌دهد که، تمامی نهضت‌های اسلامی در جهان مانندِ جمهوری اسلامی ایران و سایر دولت‌های اسلامی و جریانات مانندِ القاعده، داعش، النصره، بوکوحرام، الشباب، جریانات اسلامی در پاکستان و غیره که مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرند و پیروی از احادیث، آیات و تفاسیر دینی می‌کنند، نمونه‌های از عملیاتی شدنِ اسلام توسط اسلامیست‌ها با پشتیبانی دولت‌های سر مایه‌داری برای به‌دست آوردن قدرت می‌باشند. در این میان فکتورهای مانند قوم، قبیله، عشیره، طایفه و امثال آن عناصری هستند که اسلام‌گرایان با توسل با آن‌ها خود را تا نردبان قدرت می‌رسانند. ادامه‌ی قدرت آن‌ها وابسته به درجه‌ی تاثیر پذیری توده‌ها از احکام دینی، ترس و حراس از مجازات و سرکوبگری می‌باشد.

گفتمان سوسیالیستیمطالب رسیده

نویسنده: پیمان

12/14/2025

طالبان شکل عملیاتی شدۀ اسلام در عصر حاضر می‌باشد. تجارب تاریخی نشان می‌دهد که، تمامی نهضت‌های اسلامی در جهان مانندِ جمهوری اسلامی ایران و سایر دولت‌های اسلامی و جریانات مانندِ القاعده، داعش، النصره، بوکوحرام، الشباب، جریانات اسلامی در پاکستان و غیره که مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرند و پیروی از احادیث، آیات و تفاسیر دینی می‌کنند، نمونه‌های از عملیاتی شدنِ اسلام توسط اسلامیست‌ها با پشتیبانی دولت‌های سر مایه‌داری برای به‌دست آوردن قدرت می‌باشند.

در این میان فکتورهای مانند قوم، قبیله، عشیره، طایفه و امثال آن عناصری هستند که اسلام‌گرایان با توسل با آن‌ها خود را تا نردبان قدرت می‌رسانند. ادامه‌ی قدرت آن‌ها وابسته به درجه‌ی تاثیر پذیری توده‌ها از احکام دینی، ترس و حراس از مجازات و سرکوبگری می‌باشد.

فکتور بعدی قدرت‌های سرمایه‌داری این‌است که از تاثیرگذاری اسلام بالای توده‌ها و از قدرت عملیاتی تاریخی اسلام آشنا هستند و از آن برای حاکمیت استعماری شان در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی درکشورهای مذهب‌زده استفاده می‌کنند.

تاریخ افغانستان به‌صورت اخص در دوران حاکمیت‌های مختلف، طی قریبِ دو صد سال اخیر گویای روشن این واقعیت است که قومیت، مذهب و استعمار در پیوند با همدیگر زمینه‌های مساعدی برای عقب افتادگی فکری، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ادامه‌ی وضیعت حاکم فعلی با محوریب مذهب درکشور بوده است. سرمایه‌داری از خارج منحیث عنصر بیرونی و با حمایت مالی و نظامی از مذهب‌گرایان جهت ادامه‌ی سیادت عناصر مرتجع مذهبی و نفاق قومی استفاده می‌کنند و این روند همچنان ادامه دارد. مذهب‌گرایان در نقش مجاهد، طالب، داعش، حزب التحریر و امثال آن و با پشتیبانی از عناصر میانه‌رو و تسلیم طلب در هر دو جناح چپ و راست، از عوامل داخلی پایداری وضیعت نامطلوب اجتماعی حاکم در کشور می‌باشند.

طالبانیسم و حمایت از پروژۀ طالبان بخشی از تلاش‌های امپریالیسم است که تنها در محدودۀ افغانستان و پاکستان باقی نمانده است. امروزه شواهدی دردست است که دامنه‌ی این پروژه در میان گروه‌های اسلامی مهاجر درکشور‌های غربی در حال گسترش است و این پدیده در تقویت سنت گرایی و اسلام گرایی در کشورهای مبدا نقش دارد و در تقویت مالی این جریان‌ها موثر است.

از زمانی‌که دولت‌های اسلامی منحیث قدرت‌های مستقل استعمارگر جایگاه شان را در جهان از دست دادند، دولت‌های سرمایه‌داری در رأس انگلیس، بعدها ایالات متحده و سایرکشورهای اروپایی، با درک و تجارب از قدرت تخریبی و سرکوبگری اسلام بهره برده، خود آن‌ها نقش تاریخی امپراطوری اسلامی را ایفا می‌نمایند و برای بهره‌برداری از مواد خام و معدنی جوامع اسلامی و سرکوب آزادی خواهی و افکار سوسیالیستی، از پدیدۀ اسلام گرایی و تقویت گروهای متحجر اسلامی استفاده می‌کنند و با گسیل و به قدرت‌رساندن گروه‌های اجیر اسلامی تحت نام‌هاي مختلف، آن‌‎ها را روی مسند قدرت سوار می‌نمایند و دست آن‌ها را برای سرکوبگری، جاهل‌سازی، القای افکار قرون اوستایی، بستن دست و پا و مغز‌های توده‌ها، از اسلحه و دالر پر می‌نمایند. در نتیجه؛ بیکاری، ناامنی، بی‌حقوقی، مهاجرت‌های میلیونی و تحمیق مغزها، القا نمودن افکار بیکارۀ مذهبی در جوامع، این گروه‌ها به ابزار قدرتمندی مبدل می‌گردند که منافع قدرت‌های سرمایه‌داری غربی را تضمین کنند.

در درون کشورهای سرمایه‌داری زیر نام دموکراسی و چند فرهنگی (multiculture) با آن‌که ادیان عیسوی و یهودیت با گذشت زمان و بعد از انقلابات صنعتی در قریب دو صدو پنجاه سال قبل، قدرت و عادت مداخله در امور زندگی مردم را از دست داده‌اند و فعلاً در درون کشورهای سرمایه‌داری به پدیده‌های غیرفعال مبدل گردیده‌اند، در مقابل حلقات و گروه‌های مذهبی اسلامی اقتدار بیش‌تری دارند و مصروف فعالیت‌های تبلیغی، ترویجی و سازماندهی جوانان و اطفال مهاجر، جهت تقویه‌ی عقبِ جبهه‌ی تروریزم و طالبانیسم می‌باشند.

در حالیکه مذاهب مروج درکشورهای غربی در حاشیه قرار دارند، کلیساها، صومعه‌ها و سایر اماکن مذهبی در آن‌کشورها، غالباً تعطیل گردیده اما؛ بازار اسلامیزه کردن مهاجران و مهیا نمودن تسهیلات برای آن‌ها، رو به رونق می‌باشد.

افغانستان که به برکت توجه کشورهای غربی با همکاری عوامل درونی، به یکی از داغ‌ترین مناطق فعالیت‌های اسلامی مبدل شده است، در حال حاضر قادر است با راه اندازی و تاسیس ده‌ها هزار مسجد و مدرسه‌ی دینی و بستن مراکز آموزشی مدرن، به زیربنای فکری مفید برای توسعه‌ی جهل مذهبی و برآوردن شدن منافع کشورهای سرمایه‌داری مبدل شود.

راه بیرون رفت از وضیعت فعلی اول‌تر از همه این است که باید بالای مبارزه عليه سه عامل اصلی امپریالیسم، مذهب، قومیت یا ناسیونالیسم توجه شود. در این میان نقش اقشار بالایی اقوام، منحیث کتلیست و عامل اصلی و سازمان‌دهندۀ وابستگی توده‌ها به مذهب و قومیت نادیده گرفته نشود. رهبران مذهبی اقوام؛ جایگاه تعیین کنندۀ را درالقای قومیت، مذهب و وابستگی به امپریالیسم بازی می‌کنند. این مسأله عنصری است که بر بنیاد نقش تعیین کنندۀ تخریبی آن‌ها در گمراهی توده‌ها، از موانع اصلی مبارزه است و باید جدی پنداشته شود.

در این جای شکی نیست که دین و قوانین آن، پدیدۀ تاريخي و اجتماعی است که طی هزاران سال منحیث ابزارحاکمیت طبقه‌ی حاکم جامعه، عرض وجود نموده و مبارزه عليه آن نيز مستلزم زمان می‌باشد؛ ولی در حال حاضر منحیث یک پدیدۀ بازدارندۀ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تقویت کنندۀ مرزهای قومیت، صدماتِ غیر قابل اندازه‌گیری را در بعد اجتماعی، سیاسی و امنیتی سر راه مبارزۀ آزادی خواهانه و سوسیالیستی به‌وجود آورده و زمینه‌ی آگاهی طبقاتی توده‌ها و تشکیل پایگاه‌های توده‌ای را محدود ساخته است که مبارزه عليه آن، از اولویت‌ها می‌باشد. برای برآورده شدن این هدف؛ ایجاد هویت جمعی سوسیالیستی جهت تقویت صفوف مبارزه، همدیگر پذیری، انتقاد و انتقاد پذیری، نیاز است.

تلاش جهت راه اندازی یک حرکت جمعی سوسیالیستی بر پایه‌ی تجارب ‌ِپنجاه ساله‌ای چپ افغانستان، فعالان چپ باید با وصف تفاوت‌ دیدگاه‌های شان، خود را ملزم به پیشاهنگی در این راستا نمایند و در رهایی جامعه از وضعیت حاکم نقش فعال‌تری بگیرند و مسؤولیت‌های تاریخی شان را نباید به فراموش بسپارند.